به گزارش پایگاه رسمی اطلاع رسانی مجمع جهانی اهل بیت(ع) - حجتالاسلاموالمسلمین «سیدحسن نصرالله» ملّقب به سیدِمقاومت، سومین دبیرکل جنبش حزبالله لبنان و از بنیانگذاران آن بود. این جنبش در دوران دبیرکلی سیدحسن نصرالله که بیش از ۳۱ سال به طول انجامید، به یک قدرت منطقهای، تبدیل شد. سیدحسن نصرالله، روز جمعه ـ ۶ مهر ۱۴۰۳ ـ در پی بمباران منطقه شیعهنشین ضاحیه در جنوب بیروت توسط رژیم صهیونیستی، به شهادت رسید.
یکی از شخصیتهای ایرانی که سالها ملازم و همراه این شهید برجسته به شمار میرفت، حجتالاسلاموالمسلمین «علیرضا ایمانی مقدم» است. این روحانی جوان ایرانی در ابتدای دهه شصت شمسی برای کمک به مردم لبنان در برابر حمله رژیم صهیونیستی به این کشور رفت و در آنجا برای نخستین بار با شهید «سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزب الله لبنان، آشنا شد و در ادامه این دوستی و رفاقت به مدت چهار دهه ادامه داشت.
خبرگزاری ابنا با حجتالاسلاموالمسلمین «علیرضا ایمانیمقدم» نماینده مجمع جهانی اهلبیت(ع) در استان خراسان رضوی، گفتوگویی درباره چهار دهه دوستی ایشان با حجتالاسلاموالمسلمین «سیدحسن نصرالله» انجام داده است، که قسمت دوم این گفتوگو در پی میآید:
ابنا: خاطرات شما به عنوان کسی که ناظر تمام وقایع بوده است، خیلی ارزش تاریخی دارد.
آخرِ شبی به بیروت رسیده بودم و خواستم استراحت کنم. «سیدحسن» مطلع شد که من آمدهام، مسئول دفترش را فرستاد و گفت: این شیخ را هر جایی دیدی، کتبسته نزد من بیاور. وقتی خدمت او شرفیاب شدم، گفتم: سید، نمیخواستم مزاحم شوم. گفت: نه، تو که میآیی برای من خاطرات گذشته زنده میشود. روی مبل نشستیم، سید آنجا نشسته بود و داشت نامههای رسیده را مطالعه میکرد و من هم کنار ایشان بودم. سید یکی از نامهها را خواند و به من داد و گفت: ببین که چه مینویسند. او خیلی با من مزاح و شوخی میکرد. نامه را نگاه کردم، نوشته بود: من یک دختر شامی هستم از بنی امیه و نسل معاویه، ساکن اردن هستم، محقق و پژوهشگرم و سخنرانیهای تو را از طریق ماهواره گوش میدهم. در دههی عاشورا، یک شب سخنرانی میکردی و در صحبتهایت گفتی که پیامبر اعظم(ص) فرموده: «إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة؛ یعنی امام حسین(ع) هم مشعل هدایت است و هم کشتی نجات امت». با خودم گفتم که شیعیان از این حرفها زیاد به پیامبر(ص) میبندند، معلوم نیست که پیامبر(ص) گفته یا نگفته باشد. تو در ادامه گفتی که این حدیث را شیعه و سنّی نقل کردهاند. من حساس شدم و در کتابهای خودمان تفحص کردم. ورق زدم و جوامع حدیثیمان را دیدم؛ بله این حدیث معتبر است. در جوامع اهلسنت هم آمده است که امام حسین(ع) مشعل هدایت و سکاندار کشتی نجات امت است. به خودم نهیب زدم، به فکر فرورفتم و گفتم: واقعاً بین این 73 فرقه و انشعاباتی که اهلسنت مطرح میکنند، کدام فرقه هستند که امروز سوار بر کشتی نجات ابیعبدالله(ع) هستند؟ کدام فرقه هستند که امام حسین(ع) را به عنوان مشعل هدایت قرار دادهاند؟ دیدم که کسی جز شما شیعیان اینگونه نیست. سید، الان که من دارم این نامه را برای شما مینویسم، با افتخار میگویم که من شیعه و پیروِ مکتب اهلبیت(ع) شدهام. یعنی سخنرانی سید، اینچنین تأثیری در اقصی نقاط عالم داشت.
فراموش نمیکنیم که حضرت امام(ره) در ایام عاشورا، از آقای کوثری دعوت میکردند که از قم به تهران بروند، میکروفون ایستاده جلوی آقای کوثری میگذاشتند و شروع میکرد: «یا رحمةاللهالواسعه، یا باب نجاةالامه، یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیما»؛ امام نیز گریه میکرد و دستمال سفید بزرگی از جیبش درمیآورد و اشک چشمانش را پاک میکرد. جلوی دوربینهای دنیا اینطور گریه میکرد و دنیا متحیر بود که این خمینی چرا گریه میکند؟ خمینی که پشت شاه را شکسته است، رژیم طاغوتی را سرنگون کرده است، دست آمریکا را از کشورشان قطع کرده است، چرا گریه میکند؟ بعد میگفتند: برای جدش امام حسین(ع) گریه میکند. چرا برای او گریه میکند؟ مظلوم کشته شده است. چرا مظلوم؟ به خاطر اینکه دشمن او این کار را کرده است. دشمن او چه کسی بوده است؟ یزید. او چه بوده است؟ ظالم و فلان بوده است. یعنی حضرت امام خمینی(ره) با دو قطره اشکش، مکتب امام حسین(ع) را تا اقصی نقاط عالم میبرد. روال سید هم این بود. خود ایشان در زمان درگیریها با داعش به من گفت که شیخ، مدتی دیگر صبر کن، اگر ما بر داعش پیروز شویم، آن زمان خواهی دید که جمعیت مسلمانان یا پیروان مکتب اهلبیت(ع)، میلیون میلیون اضافه خواهد شد. الان همان ساعت و همان روز است، شما ملاحظه بفرمایید، در شرایطی که ما نزدیک به 50 کشور اسلامی داریم، نزدیک به 450 میلیون عربزبان داریم، نزدیک به 2 میلیارد مسلمان در عالم داریم؛ اما تنها جمعی که در دفاع از مردم مظلوم فلسطین، در مقابل این سگ هار دستآموز آمریکا قرار گرفتهاند، همین بچههای پیروِ مکتب اهلبیت(ع) هستند که از لبنان، سوریه، عراق، یمن و از جمهوری اسلامی میباشند. سید، بالاترین تعبیر را در آن نطقش کرد که گفت: «نحن شیعة علیبنابیطالب، لن نتخلا عن فلسطین»؛ یعنی ما دست از دفاع از مسجدالاقصی و بیتالمقدس، اولین قبلهی مسلمانان برنمیداریم.
ابنا: در این سالهای اخیر سید حسن را چطور دیدید؟ یعنی نشانههایی از شهادت و از اینکه به آن مسیر میرود، میدیدید؟
زمانی با مسئول شبکهی 14 ترکیه خدمت سید رفتیم. این آقا برای سیدحسن توضیح داد و گفت: شما وقتی سخنرانی میکنید، همزمان در شبکهی تلویزیونی 14 ترکیه نیز حرفهای شما به زبان ترکی ترجمه میشود. اما وقتی که به عربی محلی صحبت میکنید، آن مترجم هم دیگر نمیتواند ترجمه کند و گاهی 2-3 دقیقه تلویزیون ساکت است. سید خیلی خندید و خیلی از این تعبیر خوشش آمد و گفت: پس یادم باشد که لهجههای عامیانه را کمتر بگویم. اما ایشان اصرار داشت از زمانی که برخی گفتند: سیدحسن ایرانی است و اصلاً لبنانی نیست و حتی اصالت ایشان را انکار کردند؛ مقیّد بود که حتماً در هر سخنرانی به لهجهی عامیانه و با ضربالمثلهای عامیانه صحبت کند.
در همان جلسه گفتم: سید، اجازه میدهی که من موضوعی را مطرح کنم؟ گفت: بفرمایید. گفتم: از این موضوع نگران هستم که اگر خدایی ناکرده اتفاقی برای حزبالله بیافتد، ممکن است مجموعه از هم بپاشد. او از روی شوخی به من خندید و گفت: من طوری بدنهی حزبالله را چیدهام، طوری سازماندهی کردهام که اگر من و فرماندهان عالیرتبه را هم با هم بزنند، آب از آب تکان نمیخورد. ایشان در سخنرانی اخیرش نیز گفت: ممکن است که من زیاد در بین شما مردم نمانم، ممکن است من را بزنند، ممکن است فرماندهان عالیرتبهی گردانهای تکاوری رضوان را هم بزنند، اما تشکیلات حزب الله طوری ساماندهی شده که هیچ مشکلی پیش نمیآید.
برای هر منطقهای، برای هر قطاع و برای هر پستی، مسئول گذاشته شده؛ ازجمله رئیس، معاون و جانشین آن. یعنی اگر حزبالله تا 2-3 رده آسیب ببیند، آب از آب تکان نمیخورد.
ماه گذشته حزبالله بُرد موشکهایش را تا 30 کیلومتری شمال فلسطین توسعه داد. وقتی شرارتهای رژیم خبیث منحوس توسعه یافت، حزبالله برد موشکها را به 45 کیلومتر رساند. سید که به شهادت رسید، برد موشکهای حزب الله به 100 کیلومتر رسید؛ یعنی بدنه حزبالله آنچنان قوی است که با رفتن سید، فرماندهی حزبالله آسیب جدی نمیبیند.
البته در روایات نیز داریم که «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثُلِمَ فِي الْإِسْلَامِ ثُلْمَةٌ لَا يَسُدُّهَا شَيْءٌ»؛ یعنی با رفتن شخصیتی مثل سید، رخنهای در دیوارهی اسلام پدیدار میشود که هیچ چیزی آن را پر نمیکند. اما در کنارش آیهی قرآن هم امید میدهد: «ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها» (البقره: 106)؛ یعنی اگر آیتی را ببریم، یا مثل او را به شما میدهیم یا بهتر از آن را عطا می کنیم. این آیت در این آیهی شریفه، به وجود مقدس پیامبر(ص) تفسیر شده است. با رفتن پیامبر(ص)، کسی که بهتر از ایشان نیست، لذا خداوند مثل پیامبر(ص) را به ما داد؛ امیرالمؤمنینی(ع) را داد که نفس و جان پیامبر(ص) است.
امیدواریم که خدای متعال به مقاومت اسلامی در منطقه و بچههای حزب الله لطف کند که این خلاء را جبران کنند. امیدواریم دیری نپاید جز اینکه انشاءالله هر چه زودتر حزبالله همان قدرت سابق خودش را به رخ دشمن بکشد و انشاءالله با نابودی رژیم صهیونیستی این قضیه خاتمه پیدا کند.
ابنا: سیدحسن نصرالله دو سال به ایران میآید، قضیهی آن چیست؟
برای ادامه تحصیل بود و با اجازهی استادش هم آمد. سیدعباس موسوی(ره) گفت که تو آیندهی لبنان هستی، پس برو و مقداری بنیهی علمیات را تقویت کن. او 1.5 تا 2 سال به قم آمد و حسابی بار علمیاش را بست و برگشت. هم به زبان فارسی مسلط شد و هم اساتیدی که برای او تدارک دیده شده بود مثل آقای «سیداحمد مددی» و آقایان دیگری، به صورت فشرده مطالب را به ایشان گفتند و ماشاءالله استعداد خوبی هم داشتند و به خوبی فراگرفتند.
ابنا: خاطرهای از سید حسن در جنگ 33 روزه دارید؟
روزی که جنگ 33 روزه تمام شد و یا چند روز بعد از آن بود که میهمان عزیزی از تهران داشتیم و خدمت سید شرفیاب شدیم. به سید گفتم که این آقا فردا به تهران و خدمت حضرت آقا برمیگردد، اگر گزارش نابی از این جنگ 33 روزه از زبان شما بشنود، خوب است. گفت: با کمال میل. بلند شد و در کنار نقشه توضیح داد و گفت: جنوب نهر لیتانی را برعهدهی حاج ابوالفضل گذاشته بودیم. به من رو کرد و گفت: حاج ابوالفضل را میشناسی؟ گفتم: «حاج علی کرکی» را میگویی؟ گفت: نامش را نبر، همین ابوالفضل را میگویم. آقای کرکی هم همین روزهای اخیر شهید شد. گفتم: بله، اینها نیروهای خودمان بودند و خودمان به آنها آموزش دادیم و میشناسم. گفت: ابوالفضل مسئول جنوب لیتانی بود، 3 شبانهروز نخوابیده بود. 3 شبانهروز سرپا بود و تلفن هم روی دوش او بود، از این مقر به آن مقر و از این سنگر به آن سنگر میرفت تا اینکه روز سوم در زمان مغرب، ایستاده و سرپا خوابش برد. در خواب خدمت حضرت زینب(س) شرفیاب میشود. به طرف بیبی میرود که چادر ایشان را بگیرد و متوسل شود. میگوید: با خودم گفتم که حضرت زینب(س) امالمصائب است، خودش مصیبتها را تحمل میکند، چطور میخواهد مصیبت ما را حل کند. به محض اینکه این به ذهنم خطور کرد، بیبی تبسمی کردند و اشارهای کردند که به آن طرف نگاه کن. به آن طرف نگاه کردم و دیدم که حضرت فاطمهی زهرا(س) در حلقهای از زنان بهشتی هستند. به طرف بیبی دویدم و گفتم: بیبی جان، چرا لطف نمیکنید؟ چرا عنایت نمیکنید؟ این بچههایی که دارند پرپر میشوند، بچههای شما هستند، شیعیان شما هستند. بیبی جان، در جنگ زمینی برتری با ما است و توانستهایم این تانکهای دست نیافتنی افسانهای مرکاوا را زمینگیر کنیم الحمدلله، در جنگ دریایی هم امتیاز با ما است، ما ساعر 5 که کشتی چندصد میلیون دلاری بود را به قعر دریای مدیترانه بردیم و هر 16 سرنشین هم به درَک رفتند. بیبی جان، مشکل ما، مشکل هوایی است که ما پدافند نداریم. دشمن هم این را میداند، به محض اینکه هوا تاریک میشود، هلیکوپترهایش میآیند و نیرو هلیبورن میکنند، بچهها را میکشند و اسیر میکنند. مشکل ما فقط نیروی هوایی است، دائم پشت سر هم التماس کردم. یک بار بیبی حضرت فاطمهی زهرا(س) برگشتند و به من نگاه کردند و گفتند: ابوالفضل، تو چه میگویی؟ گفتم: بیبی جان، این هلیکوپترها... . حضرت دستمالی را از چادرشان درآوردند و تکانی دادند و گفتند: دیگر هلیکوپترها، شما را اذیت نمیکنند. با حرکت دست حضرت زهرا(س) و حرکت این دستمال از خواب پریدم. تلفن زنگ خورد، دیدم که من در جبههی جنگ خوابم برده است. گوشی را برداشتم. گفتند: ابوالفضل تویی؟ گفتم: بله، چه خبر؟ گفتند: منطقهی پایین لیتانی، هلیکوپتر آمده که هلیبورن کند و پدافند گفته که فرمانده، اجازه میدهی که من شلیک کنم؟ گفتم: نه، چرا شلیک کنی؟ تو که نمیبینی. او التماس کرد و گفت: درست است چشم ندارم که ببینم، ولی گوش که دارم، میشنوم؛ به طرف صدا شلیک میکنم. گفت: پس با صرفهجویی این کار را کن، چون ما به سختی این فشنگها را تا خط مقدم میآوریم. گفت: باشد؛ این نیروی پدافند پشت سیستم نشست و گفت: «یا فاطمه الزهرا اغیثینی» و اولین شلیکی که کرد، آسمان روشن شد و هلیکوپتر آتش گرفت، تکههای هلیکوپتر روی سر بچهها افتاد، خلبانش به درَک رفت و تمام شد.
تا اینجا را سیدحسن برای ما تعریف میکرد که مال جنگ 33 روزه بود، از اینجا به بعد را خودم برای شما بگویم. فردای آن روز کانال 12 رژیم اشغالگر قدس که خبرهایش عبری است، ولی زیرنویس عربی دارد، اطلاعیه داد که فرماندهی شمال فلسطین گفته: از این به بعد به هیچ وجه مجاز نیستید که عملیات هلیبورن انجام دهید. بر اساس معلومات مطمئن و رسیده، حزبالله به یک سیستم پدافند موشکی پیشرفته دست پیدا کرده است. سیستم پدافندش همان دستمال حضرت زهرا(س) بود که در خواب تکان دادند. این نمونهای بود که از زبان خودِ سید شنیدم.
نماینده مجمع جهانی اهلبیت(ع) در استان خراسان رضوی، از زبان «شهید نصراللّه» گفت: من طوری بدنهی حزباللّه را چیدهام، که اگر من و فرماندهان عالیرتبه را با هم بزنند، آب از آب تکان نمیخورد. ایشان در سخنرانی اخیرش نیز گفته بود: ممکن است که من زیاد در بین شما مردم نمانم، ممکن است من را بزنند، ممکن است فرماندهان عالیرتبهی گردانهای تکاوری رضوان را هم بزنند؛ اما تشکیلات حزباللّه طوری ساماندهی شده که هیچ مشکلی پیش نمیآید.